درباره وبلاگ


کشور من همیشه برای من بهترین نقطه دنیاست.... با ایران میتوان دل به دریا زد... من از نژاد پاک اریایی هستم.... برای من نمیتوانم وجود ندارد... چون من ایرانی هستم ایران من..... کشور من.... برای تو دل به دریا میزنم..... سرزمین مادری من...
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 20
بازدید هفته : 69
بازدید ماه : 68
بازدید کل : 149798
تعداد مطالب : 42
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1

سرزمین مادری




کاش همت بود تا همت کردن را به ما می اموخت.....

کاش متوسلیان بود تا توسل کردن را به ما می اموخت....

کاش باکری بود که بکر فکر کردن را یادمان میداد و کاش....

کاش فهمیده بود تا فهم ما از ولایت را بالا میبرد....



دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, :: 1:20 ::  نويسنده : یه ایرانی

امروز روز شهداست.....

انانکه به خاطر امروز ما جان خویش را که بهترین سرمایه و گرانبها ترین سرمایه هر انسانیست کف دست نهاده و به میدان نبرد،جبهه های حق علیه باطل رفتند.....

در اسلام كمتر كسي به پايه و عظمت شهيد ميرسد؛ شهيداني كه آگاهانه و با اخلاص نيت به سوي ميدان نبرد
حق و باطل رفته، و آخرين قطرات خون پاك خود را نثار ميكنند.

اگر تاريخ اسلام را ورق زنيم، ميبينيم قسمت مهمي از افتخارات را شهيدان آفريده و بخش عظيمي از خدمت را
آنان كرده اند. نه تنها ديروز، امروز نيز فرهنگ سرنوشت ساز "شهادت" است كه لرزه بر اندام دشمنان ميفكند،
و آ نها را از نفوذ در دژهاي اسلام مأيوس ميكند.

تنها گرامی داشتن روز شهید کافیست؟

ما چه قدر راهشان را ادامه دادیم؟

ما چقدر به جبهه حق علیه باطل رفتیم؟

ما چقدر از سرزمین خویش در برابر بیگانگان دفاع کردیم؟

شرم دارد....اینطور نیست؟

در اول جوانی جان بر کف از خانه و خانواده دل کند....برای چه؟برای امروز ما......برای کشور ما.....

چقدر قدرشناسی کردیم!!!

چه خوب امانت داری میکنیم!!!

ان شهیدان والا مقام برای ما رفتند.....ما برای نسل بعد از خودمان چه کردیم؟

شهدا شرمنده ایم......

تنها میتوانیم بگوییم شرمنده ایم.....

 



سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, :: 15:55 ::  نويسنده : یه ایرانی

اگه هر کدوم از ما اونقدر با غیرت باشیم که فقط یه تکون به خودمون بدیم همه چی حله.....درسته ما قبلا خیلی چیزا داشتیم و اروپا نداشت اما الان ما 1000سال نوری از اونا عقبیم ولی ما ایرانی هستیم.....

اگه فقط نصفه ما جوونا یه تکون اساسی به خودمون بدیم و دست رو دست نذاریم و نگیم اره اونا از ما جلو ترن و ما عقب افتادیم و نمیرسیم همه چی حله.....

فقط یه تکون میتونه کشورمونو دوباره بسازه....

1000سال نوری که چیزی نیست زود میرسیم.....به شرطی که از نورم سریع تر باشیم....

جوون ایرانی یا علی مدد



پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, :: 13:54 ::  نويسنده : یه ایرانی

یه پلیس مگه برای حفظ تو برای امنیت تو تلاش نمیکنه؟

پس چرا بهش میگن دروغگو؟

امروز کلی بدوبیراه بهت گفتن شنیدم و جیک نزدم فقط تو دلم گفتم من دوست دارم می ارزه به حرفای همه اینا

اونو فراموش کردم....

اما بدتر از اون شنیدم

مگه غیر اینه من از شهرم دل کندم اومدم تو غربت به خاطر شغل پدرم که حفاظت از خاک پاکه توئه؟

مگه غیر اینه از بچگی کمبود پدرمو تحمل کردم به خاطر مردمی که اسم تو روشونه و به خودشون میگن ایرانی؟

مگه غیر اینه تنهاییامو تحمل کردم به خاطر تو؟

حالا مردمی که به خودشون میگن ایرانی بازم دلمو شکوندن این بار با توهین به شغل پدرم....

چند بار دل شکستنشونو نادیده بگیرم؟

به قومی که عاشقته میگن رشتی بی غیرت......باشه جیک نمیزنم

به ولی فقیه تو میگن دزد بازم باشه جیک نمیزنم......

به تو میگن عقب مونده باشه بازم هیچی نمیگم......

به شغل پدرم چرا توهین میکنن؟

چرا میگن دروغگو؟

باشه دل از این مردم کندم.......فقط عاشق تو میمونم بذار هر کی هر چی میخواد بگه......

تو تا ابد ایران من میمونی......

میدونم دلت شکسته از خیلی از این مردم.......

اما من مثل اینا نیستم.....من تا تهش هستم



پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, :: 16:33 ::  نويسنده : یه ایرانی

نه سیاست مدارم....

نه شاعرم.....

نه هنرمندم.....

نه پدرم وزیره....

نه مادرم کارخونه داره.....

نه تو بهترین برج کشور زندگی میکنم.....

حتی پدرم لامبورگینی هم نداره....

من یه ادم معمولی هستم.....

یه زندگی معمولی دارم.....

اما عاشقم....

عاشق وطنم....

عاشق ایران.....

تا اخر عمرم براش مینویسم و داد میزنم.....

حتی اگه یه قطره خون برام مونده باشه با همون مینویسم ایران



دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 22:5 ::  نويسنده : یه ایرانی

تو به کجا میگی متمدن؟

به جایی که زنان و دختران در اون امنیت ندارن؟

به جایی که یه دختر از ترس حمله تنها سوار اسانسور نمیشه؟

وقتی تو کشور ما سینه ستبر میکردن و میرفتن جنگ واسه دفاع از ارمانهاشون اونا سینه رو نمایان میکردن اونا متمدنن اره؟

وقتی نوزادی که متولد میشه نمیدونه پدرش کیه تا اخر عمرشم نمیفهمه که این پدرشه یا نه اون تمدنه؟

جایی که به مردای کشورت توهین میکنن و اونا رو به بی غیرتی دعوت میکنن متمدنه؟

به حجابت،دینت ،ایینت،فرهنگت،کشورت،ارزشهات،پدرت،مادرت و ..... توهین میکنن اسمشونو میذاری متمدن؟

فرهنگ 8000ساله کشورتو میفروشی به اون تازه به دوران رسیده ها؟به چه قیمتی؟به قیمت عرضه کردن خودت؟ارزش داره؟

مردم کشورت تو جوونی رفتن به خاطر منو تو.....به خاطر کشور ما....موجی شد.....تو اول جوونی موجی شد با خودش حرف میزنه.....بهش میگی دیوونه؟میگی قرصاشو بده تا دیوونه نشده؟بی انصاف اون به خاطر امروز ما جوونیشو داد چجوری میخوای جبران کنی؟میگی خوب میخواست نره....د اخه دیوونه اگه نمیرفت الان کشورت نابود میشد بی غیرت.....

واسه کی دارم رجز میخونم تو میدونی عشق چندتا نقطه داره......تو میدونی ایران چقدر مقدسه؟

قبل از اینکه عربا دین بیارن تو کشورمون ما یکتا پرست بودیم.....خدای پاک و منزه رو میپرستیدیم ما از 8000سال پیش خدا پرست و یکتا پرست بودیم عرب ها1400ساله شناختنش......

حالا تو برو باز ببین BBC چی میگه......اینقدر برده ی غرب شدی بگه شبه میگی اره اون BBCهستش مگه میشه دروغ بگه.....نه حتما شبه.....

اخه بنده ی خدا روشنی روزو با چشمای خودت میبینی و میگی تاریکه.....

نه شعار نمیدم من دنبال حقیقتم....

وای برتو که برده ای!!!

برده ی غرب به قول خودت متمدن



پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 22:55 ::  نويسنده : یه ایرانی

عذاب وجدان دارم.....

میشنوم به خاک پاک کشورم توهین میکنن اما هیچی نمیگم و سکوت میکنم.......

هر جا گفتم خاک من مقدسه بهم خندیدن و گفتن دیوونه!!!

من این دیوونگی رو دوست دارم....ادمی که عاشق کشورش نباشه ادم نیست!!!

عذاب وجدان دارم.....

در بین مردمی زندگی میکنم که عشق به وطن براشون واژه شناخته نشدس.....چشم دوختن به رسانه های غربی و چشمشون رو در برابر حقیقت بستن اما من چیزی نمیتونم بگم چون این یه ماموریت اجباریه.....

دلم برای مردم خودم تنگ شده.....

مردم گیلک که مردشون میرزاکوچک خان جنگلیه......

قومی که وقتی براشون جک میسازی و برای دیگران تعریف میکنی فقط یه نگاه بهت میندازن و به حال بدبختیت افسوس میخورن.....

اره....

من یه دختر عاشقم.....

یه دختر عاشق از گیلان......

من از قومی هستم که هیچ وقت زیر بار ظلم نرفتن.....وقتی عربها به کشورمون حمله کردن و تازیدن و زنان و دخترانمون رو بردن از قومشون دفاع کردن دخترا خودشونو تو چاله های عمیق انداختن تا دست بیگانه نیفتن......تو بگو نارفیق این اسمش بی غیرتیه؟

من از قومی هستم که وقتی با رهبر پیمان بستن سر حرفشون موندن و تو میدون نشون دادن که کوفه ای نیسن که علی تنها بمونه

من از مردمی هستم که وقتی بگن یاعلی غوغا میکنن من از ایرانم.......از سرزمین اریایی......

اما دلم غوغاست.......دلم میسوزه برای ادمایی که به جای باز کردن چشمشون و دیدن پیشرفت مملکتشون چشم دوختن ببینن غرب چیکار میکنه یکی نیست حرف شریعتی رو فریاد بزنه

اگه بی حجابی تمدنه پس حیوونا خیلی متمدنن

یکی نیست به اینا بگه کدوم کشوره که بعد 35 سال این همه پیشرفت داشته باشه؟

مهم نیست اونا چی میگن مهم عقیده و ارمان منه.....

مهم باور منه

من که میدونم سر انجام این رود مرداب نیست......

من که میدونم

ایران همیشه بهترینه و ایرانی همیشه برترینه

 

 



پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 22:39 ::  نويسنده : یه ایرانی

هر اتفاقی که بیفته.....

تقصیر خودمونه

صبح تا شب چشممنون به رسانه های ماهواره ایه و حرفای مستهجنشون در مورد سرزمینمون رو به زبون میاریم.....

اسمش حقیقت نیست اسمش بی غیرتیه......

وقتی اگه یه شب شام نخوریم و گرسنه بخوابیم صبحش هر چی از دهنمون در میاد به خاک پاکمون میگیم اسمش بی غیرتیه.....

هه.....

حیف اون ادمایی که به خاطر امروز ما جونشونو تو جبهه های جنگ دادن.....

حیف اون بچه هایی که تو اوج بچگی پدرشون،مرد خونشون رو به خاطر اسایش ما از دست دادن....

بی انصافیه.....

هر عیب و ایرادی که مملکتمون داره از حرفای خودمونه....

با یه مشت مزخرف در مورد کشورمون میراث 8000 ساله خودمون رو به باد دادین.....

من ایرانی هستم.....

ایرانی تو بدترین شرایط ایرانی میمونه....

ذکر یاعلی از زبونش نمیفته چون ایمان داره....چون تمام 8000 سال یکتا پرست بوده.....

دلم میسوزه....

ما درمورد کشور اینقد بد میگیم نسل بعد ما چه بلایی سر کشورمون میاره.....

شمارو به خدا وطن فروش نباشین......

 



پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:, :: 18:54 ::  نويسنده : یه ایرانی

من و تو مردمی هستیم که گنج از رنج می سازیم

به این تاریخ خورشیدی به این فرهنگ می نازیم


من و تو مردمی هستیم که آینده تو مشت ماست


که از هفتاد نسل قبل هزار اسطوره پشت ماست...



پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:, :: 18:35 ::  نويسنده : یه ایرانی

در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست

هیچکس سوار بر اسب نیست

هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید

در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.

این ادب اصیلمان است:

نجابت

قدرت

احترام

مهربانی

خوشرویی

هم وطن ایرانی من ، ایرانی اصیل بمان



دانش اگر در ثریا هم باشد مردمانی از سرزمین پارس بدان دست خواهند یافت …

 



پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:, :: 18:31 ::  نويسنده : یه ایرانی

اي وطن اي مادر تاريخ ساز
اي مرا بر خاک تو روي نياز

اي کوير تو بهشت جان من
عشق جاويدان من ايران من

اي ز تو هستي گرفته ريشه ام
نيست جز انديشه ات انديشه ام

آرشي داري به تير انداختن
دست بهرامي به شير انداختن

کاوه آهنگري ضحاک کش
پتک دشمن افکني ناپاک کش

رخشي و رستم بر او پا در رکاب
تا نبيند دشمنت هرگز به خواب

مرزداران دليرت جان به کف
سرفرازن سپاهت صف به صف

وطن يعني چه آباد و چه ويران
وطن يعني همين جا يعني ايران



پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:, :: 18:27 ::  نويسنده : یه ایرانی

ایران بهشت ماست ، ایران تنها بهانه بودن است .

کجا دلبری زیباتر از کشورمان ایران به یاد دارید ؟ زیبایی که ، هزاران هزار پیکر دلداده ، در زیر پایش ، تن به خاک کشیده اند .

ایرانیان هرگاه پُشتکار داشته اند ، شگفتی ها آفریده اند .

پاکی و راستی برجسته ترین خوی ایرانیان است .

ایران هیچگاه از عربستان دوستی نمی بیند .

نفرین ابدی بر کسانی که تیشه به ریشه همبستگی ایرانیان می زنند .

 



پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, :: 20:3 ::  نويسنده : یه ایرانی

راهی را که در زندگی برگزیده ایم می تواند برآیند بازخورد کنش دیگران ، با ما باشد . پرسش آن که :
آیا ماخویشتن خویشیم ؟
و یا همواره باید پاسخگوی برخوردهای بد دیگران باشیم ؟
این پرسش ها را که پاسخ گفتیم ! آزادی در ما بارور می شود .
وپس از آن ، آرمانی بزرگ همچون عشق به میهن در چشمه وجودمان جاری می گردد . حکیم ارد بزرگ


ابلهان در سرزمین های کوچک همواره سنگ کشورهای بزرگ را به سینه می زنند و هم میهنان خویش را تشویق به بخشش میهن و ناموس خود می کنند . حکیم ارد بزرگ


آنهایی که از زادگاه خود می روند تا رشد کنند با سپری شدن روزگار می فهمند بزرگترین گنج زندگی را از دست داده اند و آن زادگاه و میهن است . حکیم ارد بزرگ

خودخواه ترین آدمیان آنانی هستند که چشمشان را بر سرنوشت هم میهنانشان بسته اند . حکیم ارد بزرگ



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, :: 19:59 ::  نويسنده : یه ایرانی

  میترادات دختر مهرداد، پادشاه اشکانی، خواب دید ماری سیاه به شهر حمله نموده، سربازان مار را به بند کشیدند و چون پدرش آن مار زشت را بدید، دست او را گرفته و به مار پیشکش کرد.
 

مار به دورش پیچید و او را با خود از شهر ببرد. چون از شهر دور شدند ماری دیگر بر سر راه آنها سبز شد و بدین طریق میترادات از مهلکه گریخت و به سوی شهر خویش باز گشت. مردم شادی می کردند و نوازندگان می نواختند او هم شاد شد. اما همه چیز برایش غریبه و نا آشنا بود. چون بر لب جوی آبی نشست موهای خویش را خاکستری دید، زنی کامل در آب دیده می شد. از ترس از خواب پرید و ساعتها بر خود لرزید.

میترادات در آن هنگام تنها 14 سال داشت. چند سال گذشت. در پایان جنگ ایران سلوکیان (جانشینان اسکندر) فرمانروای آنها اسیر شده و به ایران آوردنش.

آن شب در زیر نور مهتاب، مهرداد به دخترش میترادات گفت: "ای عزیزتر از جان، می خواهم همسر دمتریوس فرمانروای اسیر شده سلوکیان شوی. رایزنانم می گویند اگر دمتریوس را عزیز داریم در آینده او دودمان سلوکیان را تضعیف خواهد کرد و در نهایت ما می توانیم برای همیشه آنها را نابود کنیم و تو می دانی آنها چقدر از ایرانیان را کشته اند. آیا قبول می کنی همسر او شوی؟"

دختر به پدر نگاهی کرد و خوابش را به یاد آورد!

در دل گفت: "آه ای پدر، آه ای پدر، من این مار را قبلا در خواب دیده ام و می دانم کی باز خواهم گشت، زمانی که دیگر نیمی از موهایم سفید شده. اما بخاطر ایران و شادی مردمم خواهم رفت."

سرش را پایین انداخت و گفت: "پدر هر چه شما تصمیم بگیرید همان می کنم." پادشاه ایران، دخترش را در آغوش گرفته موی سر او را بوسید و گفت: "دخترم می دانی که چقدر دوستت دارم."

میترادات در دل می دانست آغوش مار در انتظار اوست، اما صدای شادی ایرانیان آرامش می کرد، همچون آرامش آغوش پدر، و آرام گریست.

اندیشمند میهن دوست کشورمان ارد بزرگ می گوید:

"گل های زیبایی که در سرزمین ایران می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند."

سالها گذشت...

میترادات که به ایران باز گشت همه چیز همانگونه بود که در خواب دیده بود. بر لب همان جوی آب نشست، خود را در آن دید... اشکهایش با آب جوی در هم آمیخت و...

طعم میهن پرستی را برای روح و جان ایرانیان به یادگار گذاشت

...



پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, :: 19:36 ::  نويسنده : یه ایرانی

بگذار بگویند عقب مانده ایم.....

بگذار بگویند هیچ نداریم.....

بگذار بگویند دیووانه ایم.....

این همه گفتند به کجا رسیدند؟

فقط تماشا کن دروغ هایشان چه زیباست.....

نام خودت را گذاشته ای مرد ایرانی؟

غیرتت کجاست؟

چرا اجازه میدهی هر چه را که میخواهند به زبان بیاورند....همت کن...بلند شو بگو که میتوانی....

بگو اگر تحریم کنند هم تو میتوانی

بگو ابر قدرتی

بگو ایرانی سرفراز است....

فریاد بزن  وبگو تمدن کشور ما 8000ساله است.....

ثابت کن ایرانی غیرت دارد....

هر قدم تو برای ایران خاری است به چشم دشمنان

مردان این خاک پاک غیرتتان کجا رفته؟

همت ان ایرانی که مرد روزهای سخت بود کجاست؟

قدم بردار....

بیا باهم فریاد بزنیم ما میتوانیم.....

ما میتوانیم....

ما میتوانیم



چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, :: 15:40 ::  نويسنده : یه ایرانی

سهروردی را گفتند تا به کی از ایران سخن گویی ؟ گفت تا آن زمان که زنده ام . گفتند این بیماری است چون ایران دختره باکره ای نیست برای تو ، و گنج سلطانی هم برای بی چیزی همانند تو نخواهد بود .

 
 
سهروردی خندید و گفت شما عشق ندانید چیست .


چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, :: 15:28 ::  نويسنده : یه ایرانی

سلام بابایی....

منم علی پسرت....

بابا یه ساله پیشمون نیستی!

تو این یه سال خیلی اتفاقا افتاد....

بابایی قدم بلند شده نیستی ببینی!

بابایی دلم خیلی برات تنگ شده....

این یه سال واسه من به اندازه یه قرن گذشت...

ازت فقط یه قاب عکس برام مونده....

قاب عکسی که شده تموم زندگیم....

همیشه شبا وقتی همه خوابن قاب عکستو میگیرم بغلم و کلی باهات حرف میزنم....

بابا چرا دیگه عطر سلامت تو خونه نمیپیچه؟

بابا چرا دیگه منو بغل نمیکنی؟

بابا چرا دیگه اشکامو پاک نمیکنی از رو گونه هام؟

بابایی دلم برات تنگ شده....

هر وقت از مامان میپرسم کی میای میگه ده روز دیگه....

بابا مصطفی این ده روز کی تموم میشه؟

بابا من دلم برات تنگ شده....

هیچی جای تورو تو زندگیم نمیگیره!

مطمئن باش منم به خاطر این کشور راه تورو ادامه میدم

باباجون کی تورو از من گرفت؟

بابایی جواب چشمای گریون منو کی میده؟

 

 

21 دی ماه سالگرد شهادت شهید هسته ای دکتر مصطفی احمدی روشن....

 

روحشان شاد و یادشان گرامی!

 



چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 15:49 ::  نويسنده : یه ایرانی

در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم
شرم خندیدن، به تمسخر هم میهنان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...
با اراده جمعی، این عادت زشت را به یک ضدارزش تبدیل کنیم.
رخشان بنی اعتماد


یک روز یه ترکه

اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان... ؛



خیلی شجاع بود، خیلی نترس... ؛

یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.


یه روز یه رشتیه...

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛



برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛

اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.


یه روز یه لره...

اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛



ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد، از شدت عمل احتراز می کرد.


یه روز یه قزوینی...

به نام علامه دهخدا ؛



از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد.


یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک وقزوینی و رشتی و لر و اصفهانی و ...

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم! و اینجوری شادیم!

این از فرهنگ ایرانی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی است.



شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 20:13 ::  نويسنده : یه ایرانی

سلام....

یه سالی میشه تو جمعمون نیستید

وقتی بودید قدرتونو ندونستیم شرمنده

تو این یه سال خیلی چیزا ازتون یاد گرفتیم

ببخشید...

ببخشید واسه اینکه نمیتونیم یزرگواریتونو جبران کنیم

شما حاضر شدید واسه این کشور جونتونو بدید...

حاضر شدید تک پسرتون بدون پدر بزرگ شه...

شما قد کشیدنشو....بزرگ شدنشو....دانشگاه رفتنشو نبینید....واسه کی؟

واسه ما....

واسه کشورتون....

ببخشید اگه از یاد بردیمتون....

شرمنده....



یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 12:48 ::  نويسنده : یه ایرانی

عربها به ما آموختند برای شمارش خودمان به جای تن از نفر استفاده کنیم که خودشان برای شمارش حیوانات بکار می برند...

به ما آموختند که به جای واق واق سگ بگوییم پارس که نام سرزمینمان است...

به ما آموختند به جای خوراک بگوییم غذا ، که خودشان به ادرار شتر میگویند...

به ما آموختند بگوییم شاهنامه آخرش خوش است،چون آخر شاهنامه ایرانی ها از عرب ها شکست می خورند.....



چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, :: 23:24 ::  نويسنده : یه ایرانی

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد